تک سوار
آقا در این دنیایِ ما حرف از خدا نیست رسم تمام این جهان بر بی وفا ایست
مردم دگر در عیش نوش خود اسیرند در خود فروشی، عشق بازی ها کثیرند
خود را به هیچ پوچ دنیا می فروشند بر لحظه ای لذّت در این دنیا بکوشند
مردان مومن گرچه کم هستند اندک پیدا شود هر چند که باشد در جهان تک
عشّاق منجیُّ جوانانش زیادند این مردمان چون کوه در طوفان بادند
این گوهران همچون نگینی در پگاهند در ظلمت تاریکی شب نورماهند
این مخلصان،عشّاق دل،هستند بیدار در انتظار تکسوار پرده بردار
این بنده ها، در غصه غم جمکرانند در انتظار مهدی صاحب زمانند
آقا بیا تا با ظهورت این بیابان پر گل شود زیبا بماند این گلستان
شاعر:رخش
عشق حقیقی
در غزلم عشق صدا می کنم دشمن عشق را رها می کنم
همدم یار من بیجاره باش خوب تو بدان جان فدا میکنم
عشق به من گو که راهم کجاست من بدی را جدا می کنم
عشق شاهین خدایش بمان حق تو را سعی عدا میکنم
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد